متن زیر بخش سوم از مصاحبهی استاد حسن عباسی با مجلهی «اندیشه گستر» است که در سال 1387 منتشر شده است.
این مصاحبه در سالهای ابتدایی وقوع بحران اقتصادی در غرب صورت گرفته است و نظام اقتصاد لیبرال را با نگاه انتقادی مورد ارزيابی قرار میدهد. موضوع كليدی در اين گفتوگو اين است كه با توجه به بحراني شدن الگوي معيشت غرب، آيا همچنان ميتوان از اين الگو براي ادارهي يك كشور اسلامي مثل ايران استفاده كرد؟ در مقابل آیا یک نظام اسلامی میتواند مبانی اقتصادی خودش را داشته باشد و مبتنی بر آنها جامعه و معیشتش را اداره کند؟ علاوه بر اين الگوی معيشت ايرانی يعنی كدآمایی، به عنوان يك الگوی جايگزين در مقابل الگوی معيشت بحرانزدهی غرب در اين مصاحبه معرفی و اندكی تبيين شده است.
در بخش اول از این مصاحبه پارادایمهای حاکم در اقتصاد؛ یعنی پاردایمهای فرآیندی، چرخهای، مبناگرا و کارکردی معرفی شد. حال در ادامه بخش دوم مصاحبه پیشرو قرار دارد.
در بخش دوم از این مصاحبه به موضوع پول، به عنوان مرکز ثقل الگوی معیشت غرب، پرداخته شد؛ مرکز ثقلی که بدون پشتوانه است و از سال 1971 ارتباط آن به طور کامل از طلا قطع شده است. هر چند کیسینجر، با پروژهی ایگنوتوس، سعی کرد حال که ارتباط دلار از طلا قطع شده، آنرا به نفت متصل کند، اما در سالهای اخیر، ارتباط دلار به تدریج در حال قطع ارتباط کامل با نفت است. در ادامه بخش سوم و پایانی این مصاحبه آمده است.
در پارادایم اقتصاد کارکردی، مرکز ثقل اقتصاد مدرن را پول معرفی کردید، اما آیا اقتصاد ایمان محور، مرکز ثقل متفاوتی دارد؟
در اقتصاد دینی، در پارادایم کارکردی نیز پول مطرح است اما مرکز ثقل نیست. بر خلاف اقتصاد مدرن دورهی اخیر که دانشمندان معتقدند اگر کسی پول و کارکرد آن را شناخت بیش از 70% اقتصاد را شناخته است، پول در اقتصاد ایمانی، چنین نقش برجستهای ندارد. در واقع مرکز ثقل این گونه اقتصادها بر مقولهای غیر مادی به نام برکت است.
«پول در اقتصاد ایمانی، نقشی برجسته ندارد. در واقع مرکز ثقل اقتصاد ایمانی بر مقولهای غیر مادی به نام برکت است.»
در اینجا کارکرد برکت، جایگزین کارکرد پیچیدهی پول میشود و پول همچون سایر مولفهها، نقشی ابزاری مییابد نه نقطهای کانونی و مرکز ثقل. برکت منابع، برکت کالا، برکت تولید، برکت عرضه و فروش، برکت در تقاضا و خرید، برکت در مصرف و… جهتهای نسبت برکت با چرخهی اقتصاد هستند. به زبان ساده باید گفت که اقتصاد جهان امروز فاقد برکت است، نه پول، نه درآمد، نه سود، نه تولید، نه مصرف، هیچ یک برکت ندارند و این را از سطح زندگی معیشتی افراد، تا سطح اقتصادهای ملی یا جهانی میتوان دید.
پارادایم اقتصاد کارکردی پول مبنا، به دنبال معاش و عیش صرف بشر است، اما پارادایم اقتصاد کارکردی برکت مبنا، در جستجوی جهتمندی معاش و عیش بشر، معطوف به معاد و عید وی است و معیشت را همجهت با معیدت مطلوب میبیند. این نکته در دانش اقتصاد مدرن، حتی در دانشگاههای ایران، کلام غریبی است.
با توجه به تبیین اجمالی پارادایمها، اکنون میتوان پرسید دکترین اقتصادی اسلام چیست؟
بله! یک دکترین بیع در قرآن به طور مبسوط و کامل در آیهی 112 و 111 سورهی توبه آمده است.
واقعیت این دکترین حکایت از خودفروشی انسان دارد. به این نکته توجه کنید که انسان یک هنر بیشتر ندارد، و آن هم خودفروشی است. هیچ کس، در طول عمر خود، کار دیگری غیر از خودفروشی نمیکند. خودفروشی انسان، به سه دسته تفکیک میشود. دستهی اول، خود را به خودشان میفروشند. اینان خودخری می کنند و خود را از خود میخرند. خودپسندی و خودخواهی این افراد، محصول«نارسیسیم» و خودشیفتگی آنهاست.
دسته دوم، خود را به غیر از خودشان میفروشند؛ در واقع، اینان توسط نفسشان فروخته میشوند. این دسته، بسته به نوع خودفروشیشان به پنچ گروه تقسیم میشوند.
گروه یکم، افرادی که قطعهای از بدن خود مانند مو، کلیه، یا خون خود را میفروشند.
گروه دوم، افرادی که اهل فحشا هستند و همان مردان و زنانی که تنفروشی میکنند.
گروه سوم، کسانی که همچون کارگران و ورزشکاران، نیروی عضلهی خود را میفروشند.
گروه چهارم، افرادی که صدای حنجرهی خود را می فروشند، مانند خوانندگان، مجریان رسانهها، سخنرانان و…
گروه پنجم، کسانی که محصول فکر و مغز خود را میفروشند، همچون دانشمندان که نظرات علمی خود را عرضه نموده و به فروش میگذارند.
اما دستهی سوم، انسانهایی هستند که نفسشان را میفروشند. این افراد مصداق آیهی 111 سورهی توبه هستند.
«دکترین بیع در قرآن به طور مبسوط و کامل در آیهی 112 و 111 سورهی توبه آمده است، که حکایت از خودفروشی انسان دارد. انسان یک هنر بیشتر ندارد، و آن هم خودفروشی است.»
در دکترین آیهی 111 سورهی توبه، میگوید که خدا مشتری اموال و نفس مومنین است- توجه کنید، مومنین، نه همهی مردم- و در مقابل، بهای آن را بهشت قرار داده است. میگوید وعدهای بر حق است که در تورات و انجیل و قرآن آمده است و سپس میپرسد چه کسی به عهد خود باوفاتر است نسبت به خدا. در ادامه، بشارت میدهد به این بیع و آن را فوز عظیم میخواند.
در هر سه دسته خودفروشی، رضایت خریدار شرط است. خودپسندی که خود را میخرد، او از خود راضی است و الا خود را نمیخرید.
کسی نیز که توسط نفسش فروخته میشود، در هر پنچ گروه، طبیعتاً باید رضایت مشتری را بدست آورد.
آن کس که کلیهاش را به بیماری میفروشد، باید با بدن بیمار سازگار باشد تا او راضی گردد. یک فروشندهی نیروی عضله در زمین فوتبال اگر خوب گل نزند، مشتری او یعنی تماشاچی و هوادار تیم او، راضی نخواهد شد. همچنین یک خواننده اگر صدای خوبی نداشته باشد، شنوندهی آواز او رضایت نمییابد، یا دانشمندی که نظریهی او مورد قبول و ورضایت واقع نشود نیز خودفروش خوبی نبوده است.
در مورد کسی که با توجه به آیهی 111 سوره توبه نفس خود را به خدا میفروشد، او نیز بهدنبال رضایت خداست، و اگر خدا راضی نباشد، نفس او را نمیخرد. در آیات: 27، 28، 29 و 30 سورهی فجر وقتی میگوید ای نفس مطمئنه به سوی پروردگار خویش باز گرد، که تو از او راضی و او نیز از تو راضی است، دعوت به ورود او به بهشت، محصول این رضایت مشتری یعنی خداست.
□ وقتی صحبت از خرید و فروش میشود، حتماً کالا و سرمایهای وجود دارد. با وجود سرمایه، آیا میتوان از سرمایهداری در اسلام سخن گفت؟
در اقتصاد طبیعتگرای مدرن، سرمایه تنها به مال اطلاق میشود، اما در نگاه انسانگرا در دین، نفس انسان و ناموس وی که عقیده و… را شامل میشود نیز سرمایه محسوب میگردند. بله، میتوان در اسلام از سرمایهداری سخن گفت، منتها، سرمایهداری در اینجا مشتمل بر سرمایهی ایمان، سرمایه علمی، سرمایه اجتماعی و آنگاه سرمایهی مادی میشود. مسالهی اساسی در اقتصاد، موضوع مالکیت است. اقتصاد مادیگرای مدرن، اصالت را به مالکیت درجهی یک انسان بر خود و اموالش میدهد. اما در اقتصاد دینی، مالکیت انسان بر خودش و اموالش، درجهی دو است.
«در اقتصاد طبیعتگرای مدرن، سرمایه تنها به مال اطلاق میشود، اما در نگاه انسانگرا در دین، نفس انسان و ناموس وی که عقیده و… را شامل میشود نیز سرمایه محسوب میگردند.»
نسبت میان مالکیت و سرمایه در هر دو مکتب طبیعتگرای مدرن و انسانگرای دینی، دو سیستم اقتصادی را پدید میآورد.
تعریف سیستم این است: وجود ارتباط معنادار میان اجزاء در یک کل که در نسبت با محیط خدمات ارائه میکند. در سیستم اقتصاد مدرن ارتباط میان اجراء سهگانهی ناموس، نفس و مال، با توجه به مالکیت درجهی یک، از بالا به پایین تبیین میشود، یعنی ناموس فدای نفس، و نفس فدای مال میگردد. اما در سیستم اقتصاد دینی، حرکت از پایین به بالاست، یعنی مال، فدای نفس، و نفس فدای ناموس میشود، همچون مدل امام حسین (ع) که مال و نفس خود را فدای ناموس خویش، یعنی دین اسلام نمود.
«در سیستم اقتصاد مدرن ارتباط میان اجراء از بالا به پایین تبیین میشود، یعنی ناموس فدای نفس، و نفس فدای مال میگردد. اما در سیستم اقتصاد دینی، حرکت از پایین به بالاست.»
□ در سالهای اخیر در کشور ما نظریههای توسعه بارها از سوی کارشناسان و مسئولین کشور به چالش کشیده شده است. در مقابل، از مفهومی استفاده میشود به نام تعالی. نسبت سیستم اقتصادی اسلام با تعالی اقتصادی چگونه است؟
توسعه در برابر تعالی قرار ندارد، بلکه هر دو اضلاع یک نظام برداری محسوب میشوند به نام رشد. اما در مورد تعالی اقتصادی، باید گفت که اگر کلمه تعالی را به شکل ساده از واژهی تعال عربی به معنی «بیا» در نظر بگیریم، تعالی هر پدیده، یعنی دعوت آن از سوی خدا برای بالا رفتن. در اجزاء سه گانهی سرمایه، یعنی اموال، نفس و نوامیس انسان، در حرکت از پایین به بالا، به مثابه عملکرد جیوه در دستگاه دماسنج، عبور از اموال به نفس، و از نفس به ناموس، یک سیر استعلایی دارد. علم استراتژی، علم بقاء تمدن است و در استراتژی اقتصادی، بقاء اقتصادی تمدن مطمع نظر است. لذا سه دسته بقاء مال، بقاء نفس و بقاء ناموس روند تعالی را تضمین میکنند به این نحو که بقاء مال فدای بقاء نفس، و بقاء نفس، فدای بقاء ناموس میشود.
«سه دسته بقاء مال، بقاء نفس و بقاء ناموس روند تعالی را تضمین میکنند به این نحو که بقاء مال فدای بقاء نفس، و بقاء نفس، فدای بقاء ناموس میشود.»
□ در اقتصاد مدرن، تکیه بر مفهوم اقتصاد بازار برجسته است. آیا بازار در دکترین اقتصاد ایمانی موضوعیت دارد؟
اقتصاد لیبرالی، از مفهوم بنیادینی بهره میبرد به نام لسهفر، یعنی بگذار هر چه میخواهد انجام دهد. متغیر اقتصاد مدرن لیبرالی مفهوم لسهفر است، اما متغیر اقتصاد قرآنی مفهوم تقواست. در اقتصاد مدرن، اقتصاد، بدون بازار موضوعیت ندارد، اما بازار در اقتصاد قرآنی، کوی خود فروشی است که پهنهی ساحت خود انسان است. در اقتصاد مدرن، بازار، بدون عرضه و تقاضای کالا موضوعیت ندارد. در اقتصاد قرآنی کالا، نفس و مال است. در اقتصاد مدرن، عرضه و تقاضای کالا، بدون فروشنده و مشتری موضوعیت ندارد، در اقتصاد قرآنی، فروشنده، فرد مومن، و مشتری، خداست.
در اقتصاد مدرن، فروشنده و مشتری، بدون پول موضوعیت ندارند، و در اقتصاد قرآنی اجرت و مزد، بهشت و آخرت است. نتیجه این که در مدرنیته، اقتصاد بدون پول موضوعیت ندارد، و در اقتصاد قرآنی، بیع بدون بهشت. آنجا که جهت معیشت معطوف به معیدت است، همهی ابعاد مختلف بیع، معطوف به بهشت میشود و اقتصاد بهشتی را یک اقتصاد انسانمدار برکتمند میسازد که پول در آن نقش حداقلی خود را ایفاء میکند.
«مقایسهی تطبیقی متغیرهای اصلی اقتصاد مدرن با اقتصاد قرآنی»
□ آیا میتوان به این نکات قید عرفان اقتصادی را اطلاق کرد؟
حکمت اقتصادی مناسبتر است.
□ خیلی با فرمولها و مقررات، و حتی دانش مدرن امروزی منطبق نیست!
ابتدا این که فلاکت امروز بشر محصول دانش و مقررات مدرن است و اگر این دانش پاسخگو بود که الآن شما اینجا نبودید. دیگر اینکه همواره گفتهاند اگر آنها که مامور به اصلاح امور در عصر خویشاند از قواعد عصر خود تبعیت کنند، هیچ تغییر و اصلاحی در تاریخ رخ نمیدهد. زبان انبیاء زبان فطرت است نه زبان فرمولها و مقررات عصر خود. فرمولها و دانش مدرن قرابتی با فطرت بشر ندارد.
□ چقدر تا تحقق آرمانهای اقتصاد قرآن فاصله داریم؟ آیا زمان طرحریزی استراتژیک آن فرا نرسیده است؟
زمان آن نرسیده است، زیرا مقام مسئولی که در دولت و مجلس، و استادی که در دانشگاه از اقتصاد مدرن فاصله گرفته باشد را نمیشناسم. از سوی دیگر در حد تادیب یک نسل عالم به بیع قرآنی فرصت نیاز است.
□ آیا روند طرحریزی استراتژیک اقتصاد قرآنی را میتوانیم در یک فرصت مقتضی از شما مطالبه کنیم؟
حتماً.
□ از وقتی که در اختیار ما قرار دادید متشکریم.
من هم متشکرم.