همانطوری که پیشتر گفته شد نهادها در جامعه برای نهادینهسازی یک پدیده یا سازوکار شکل میگیرند؛ اما بعد از آنکه برای نهادینهسازی پدیدهای در یک جامعه نهاد شکل گرفت، آن پدیده طوری نهادینه میشود که گویی از ازل وجود داشته و تا ابد هم خواهد بود. به بیان دیگر نهاد به یک پدیدهی فرازمانی بدل میشود و بهصورتی در جامعه جا میافتد که وجود آن بدیهی به نظر میرسد.
درواقع نهادها یک ویژگی مهمی دارند و آن این است که وقتی نهادینه شدند و جا افتادند، فراتر از بازهی زمانی عمر افراد با جابهجایی افراد از هم نمیپاشند. به عبارتی نهاد به چیزی فراتر از افراد بدل میشود. با این نگاه، یکی از تعاریفی که درباره نهادها میشود این است که نهادها سایهی انسانهای بزرگ هستند، یعنی انسانهای بزرگ اغلب در دوران حیاتشان ساختارهایی را به وجود میآورند که در سایهی این انسانهای بزرگ آن ساختارها کمکم شکل میگیرند و در جامعه نهادینه میشوند.
برای مثال در سایهی امام خمینی (ره) بهعنوان یک شخصیت برجسته و بزرگ در تاریخ، نهادهای مختلفی شکل گرفت؛ ولایتفقیه، بسیج، جهاد سازندگی و سپاه. با اینکه الآن امام در قید حیات نیستند اما این ساختارها هنوز پابرجاست و به جامعه خدمات میدهد.
«نهادها سایهی انسانهای بزرگ هستند، یعنی انسانهای بزرگ اغلب در دوران حیاتشان ساختارهایی را به وجود میآورند که در سایهی این انسانهای بزرگ آن ساختارها کمکم شکل میگیرند و در جامعه نهادینه میشوند.»
نهادها برای اینکه در بدو شکلگیری دچار فروپاشی نشوند و بهمرور شکل بگیرند و گسترده شوند، در درون خود قواعد و قوانین سفت و سختی دارند تا شالوده و انسجام نهادها حفظ شود؛ اما زمانی که این ساختارها شکل گرفتند و تبدیل به نهاد شدند، در عین حال که درون خودشان قوانینی دارند، میتوانند قوانینی را نیز از خودشان متصاعد کرده و آنها را بر رفتار بشر تحمیل نمایند یعنی دایرهی عملکردی این نهادها از حوزهی اختصاصی خود فراتر رفته و وارد جامعه میشود. در این فرآیند نهاد جامعهی اطراف خود را نسبت به قوانین و ساختارهایی که دارد پاسخگو میکند.
از اینرو اگر نهاد با رویکرد سیستمی بررسی شود، نوعی سیستم است. طبق تعریف، سیستم مجموعهای از اجزا در یک کل است که با هم رابطهی معناداری دارند و به محیط اطراف خدمات میدهند. نهاد نیز مجموعهای از اجزاء در کلی به نام جامعه است که با هم رابطهی معناداری دارند و به محیط اطراف خودشان خدمات میدهد. در نسبت شناسی سیستم و نهاد، عمدتاً حوزهی نهادی محدودتر از حوزهی سیستمی است.
«در نسبت شناسی سیستم و نهاد، عمدتاً حوزهی نهادی، محدودتر از حوزهی سیستمی است.»
عملاً نهادها طیف خاصی از سیستمها هستند که از درجهی پیچیدگی و هوشمندی بالاتری برخوردارند. به این صورت که یک نهاد، به حدی از هوشمندی رسیده است که حتی خارج از سلسله مراتب نهادی به محیط خدمات میدهد. برای مثال یک نانو نهاد مثل کلاس درس لزومی ندارد در یک مدرسه تشکیل شود بلکه میتواند بهطور مجزا در یک خانه تشکیل شده و عضو نهاد خانواده شود؛ به عبارت دیگر میتوان یک کلاس درس را از سلسله مراتب نهادی خودش که میشود مدرسه یا دانشگاه خارج کرده و در یک نهادی مثل خانواده آن را برگزار کرد.
درحالیکه بسیاری از زیرسیستمها بیرون از سلسله مراتب سیستمی نمیتوانند عملکرد لازم را داشته باشند.
درواقع نهادها بر بستر گسترهای از سیستمهای سادهتر شکل میگیرند. با نگاه تکاملی، از هرچند سیستم معمولی، یک سیستم در درون جامعه، تکاملیافته و با ضریب هوشمندی لازم، نهادینه میشود. بهعنوان مثال انواع زیادی از خانوار وجود دارد که همگی ابتدا به ساکن سیستمهایی بیولوژیک هستند. زن یا مردی که بهتنهایی زندگی میکنند، زوجهای همباشی که بدون ازدواج با هم زندگی میکنند و زوجهای همجنسی که در کنار هم زندگی میکنند تنها خانوار محسوب میشوند. این خانوارها نهاد نیستند و تنها سیستمهایی بیولوژیک هستند؛ اما تنها خانوارهای متشکل از یک زن و مرد ازدواجکرده بهعنوان خانواده نهادینه شدهاند. هر خانواری بهعنوان یک سیستم، نهاد خانواده نیست. درواقع سیستمهای تکاملیافتهتر و هوشمندتر، نهادینه شده و به نهاد تبدیل میشوند. در عمل جوامع هرچقدر پیچیدهتر و پیشرفتهتر میشوند سیستمها و به تبع آن، نهادهای بیشتری را در خود ایجاد میکنند.
بعد از اینکه نهادها شکل گرفتند و به درجهی هوشمندی لازم رسیدند بهتدریج به درجهای از بلوغ میرسند که حتی میتوانند به حوزههای مختلف تمدنی مهاجرت کنند و در یک محیط جدید فعالیت کرده و خدمات ارائه دهند؛ اما این انتقال چگونه ممکن است؟ درک این فرآیند به کمک یک مثال بهتر ممکن است.
یک گوشی هوشمند، رایانهی لوحی و یا لپتاپ، میتواند نماد خوبی برای نهاد باشد. ابزارهایی که همانند نهاد از سه بخش نرمافزار، نیمه سختافزار و سختافزار تشکیل شدهاند؛ اما در عین حال با درجهی هوشمندی بالا بهگونهای در جریان زندگی، درهمآمیخته میشوند که دیگر جنبههای نرمافزاری و سختافزاری آنها برای مصرفکننده مهم نیست و اجزای آنها بهصورت یکپارچه و بههمپیوسته به کاربران خدمات میدهد.
نهادها هم همینطور هستند. درواقع نهاد مثل یک دستگاه تبلت وقتی از نظر سختافزاری و نرمافزاری یکپارچه شد و به درجهی خوبی از هوشمندی رسید میتوان آن را وارد جامعهای دیگر کرد و همان خدماتی را از آن گرفت که در جامعهی مبدأ ارائه میداد.
یک گوشی هوشمند که سختافزار و نرمافزار آن در کشور مبدأ تولید شده است، هم در کشور مبدأ یا سازنده و هم در کشور مقصد یا مصرفکنندهی آن عملکردی یکسان خواهد داشت، یعنی همان خدماتی را که در کشور تولیدکنندهاش مثلاً آمریکا به یک فرد آمریکایی ارائه میدهد به هر فردی در حوزهی تمدنی دیگر هم ارائه خواهد داد.
«یک دستگاه کامپیوتر هم در کشور مبدأ و هم در کشور مقصد عملکردی یکسان خواهد داشت، یعنی همان خدماتی را که به یک فرد آمریکایی ارائه میدهد به هر فردی در حوزهی تمدنی دیگر هم منتقل خواهد کرد.»
درواقع بعد از اینکه یک نهاد شکل گرفت شد و به بلوغ و هوشمندی لازم رسید بهراحتی میتواند به سایر حوزههای تمدنی مهاجرت کند و در آن محیطها هم به افراد خدمات ارائه دهد. درست مثل یک گوشی هوشمند که هم به کاربران کشور طراحی کنندهاش خدمات میدهد و هم به سایر کاربران از کشورها و حوزههای تمدنی دیگر.
اما راحتی استفاده از این پدیده و همچنین سادگی فراگیرسازی آن نباید این سوءبرداشت را ایجاد کند که طراحی یک نهاد و رساندن آن به هوشمندی لازم نیز فرآیندی ساده است. درست مثل اینکه سادگی استفاده از گوشیهای هوشمند و سرعت فراگیر شدن آنها این برداشت سادهانگارانه را ایجاد کند که به همان سادگی که از این ابزار میتوان استفاده کرد و به همان سرعتی که این ابزار تکنولوژیک فراگیر شده است، بتوان آن را طراحی کرد و ساخت.
درواقع برای شکلگیری یک رایانهی لوحی فرایند پیچیدهای لازم است که هر کشوری از پس آن برنمیآید، اما وقتی این تکنولوژی تولید شد انتقالش به حوزههای تمدنی دیگر راحت و استفاده از آن ساده خواهد بود. به همین نسبت، هر موجودیتی نمیتواند نهادهایی با هوشمندی و کارایی لازم ایجاد کند، اما وقتی یک تمدن بهجایی رسید که یک چنین پدیدهای بنا کند این نهاد میتواند به حوزههای تمدنی دیگر منتقل شود و به آن جامعه خدمات دهد.
هر موجودیتی نمیتواند نهادهایی با هوشمندی و کارایی لازم ایجاد کند، اما وقتی یک تمدن بهجایی رسید که یک چنین پدیدهای بنا کند این نهاد میتواند به حوزههای تمدنی دیگر منتقل شود و به آن جامعه خدمات دهد.
این تأثیر و کارکرد نهادها بهخوبی در مورد اسپانیای مسلمان دیده میشود. اسپانیا، پارهای از اروپای مسیحی بود، اما وقتی پس از فتح آن توسط مسلمین، نهادهای شکلگرفته در جامعهی مسلمانان، از آفریقا وارد آن شد، به مرور چهرهی آن بهطور کامل دگرگون شد به حدی که دیگر قابل مقایسه با دیگر قسمتهای اروپای مسیحی نبود. درحالیکه از نظر جغرافیایی اروپا همان اروپا بود، از نظر مذهبی هم مردمی که در اختیار مسلمانان قرار گرفتند همان دینی را داشتند که مردمان کاتولیک مذهب ساکن در شمال اسپانیا داشتند. تفاوتهای اسپانیای مسلمان از اسپانیای قبل از ورود مسلمانان و نسبت به سایر نقاط اروپا، بهخوبی بیانگر نقش حضور نهادها در یک محدودهی جغرافیایی مثل اسپانیا و عدم حضور آنها در دیگر مناطق اروپا است.
مثالهای دیگری هم برای درک کارکردها و تأثیرگذاری گستردهی نهاد وجود دارد. مثالهایی که عمدتاً اندیشمندان و متفکران غربی برای تأثیر و کارکرد نهادهای برآمده از تمدن غرب، بدون توجه به نمونههای برجستهای مثل اسپانیای مسلمان، بهصورت گسترده به کار میگیرند تا فرآیند غربی سازی را که نمودی برای برتری و چیرگی تمدن غرب است را به رخ سایر حوزههای تمدنی بکشند. یکی ازایندست نمونهها که متفکران غربی در حوزهی نهادگرایی بسیار از آن استفاده کردهاند مثال کرهی شمالی و جنوبی است. کرهی شمالی و جنوبی قبل از دوپاره شدن، هر دو از نظر جغرافیایی و تمدنی یکسان بودند، مردم یک نژاد و یک دین داشتند و بهطورکلی دارای وضعیت یکسانی بودند؛ اما از زمان دوپارگی تا به امروز، کره شمالی یک دولت کمونیستی را بر سر خود دارد و کره جنوبی همواره تحت نفوذ آمریکا و غرب با الگوی لیبرال-کاپیتالیست اداره شده است[1]. تفاوتی که در طول زمان میان این دو کره شکل گرفته است آنقدر محسوس است که نیازی به توضیح ندارد. در طول سالهای جدایی دو کره، کرهی جنوبی میزبان نهادهای لیبرالی بوده است، نهادهایی که عمدتاً در آمریکا شکلگرفتهاند. در مقابل کرهی شمالی میزبان نهادهای کمونیستی شکلگرفته در شوروی سابق است، نهادهایی که بعد از فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۰ تا به امروز مطابق با نیازها روزآمد نشدهاند و نتوانستهاند کرهی شمالی را پیش ببرند.
مثال مشابه دیگر، نمونهی آلمان شرقی و غربی است. در آلمان شرقی با حاکمیت شوروی دولتی کمونیستی حاکم بود و در آلمان غربی با سیطرهی آمریکا دولتی فدرالی حاکم بود. در این دو آلمان هم دو طیف نهاد فعال بود. نهادهای کمونیستی در شرق آلمان و نهادهای لیبرال در غرب آلمان حاکم بودند. بازهم نهادهای برآمده از کمونیسم در مقابل نهادهای لیبرالی ضعف نشان دادند. وضعیت آنقدر در حوزههای مختلف فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی در آلمان غربی نسبت به آلمان شرقی مطلوبتر بود که شوروی برای جلوگیری از مهاجرت مردم به آلمان غربی، مجبور به احداث دیوار برلین شد[2]. در اینجا برخلاف کرهی شمالی دیگر عدم روزآمدی نهادها هم مطرح نبود بلکه عدم کارآمدی نهادی مطرح بود.
اما ویراست آخر ازایندست مثالها، نمونهای است که اخیراً در کتابی منتشر شده که سروصدا و تبلیغات زیادی در غرب برای دیده و خوانده شدنش انجام شد. کتابی که متفکران غربی تمجید زیادی از آن کردهاند. آنها سعی دارند با نگاه نهادگرایانه مزایا و اهمیت نهادهای غربی را بیان کرده و وجود آنها را ضامن پیروزی و نبود آنها را زمینهساز شکست کشورها معرفی کنند. چرا ملتها سقوط میکنند: ریشههای قدرت، شکوفایی و فقر، Why Nations Fail: The Origins of Power, Prosperity, and Poverty نوشتهی دارون آسماُقلو Daron Acemoglu و جیمز رابینسون James Robinson که با مثالی مشابه نمونهی دو کره و دو آلمان آغاز میشود:
«چرا ملتها سقوط میکنند: ریشههای قدرت، شکوفایی و فقر، Why Nations Fail: The Origins of Power, Prosperity, and Poverty نوشتهی دارون آسماُقلو Daron Acemoglu و جیمز رابینسون James Robinson.»
«نوگالس (Nogales) شهری است که زمانی از تاریخ دوپاره شد. نوگالس شمالی در آریزونای آمریکا قرار گرفت و نوگالسِ جنوبی در مکزیک. آن قسمت که در آمریکا واقع شد نوگالس سنتاکروز نام گرفت و قسمتی که در مکزیک واقع شد نوگالس-سورنا. مرزی بین این دو بخش کشیده شد که آن دو بخش را از حیث امکانات و شرایط تمدنی کاملاً از یکدیگر جدا کرد.
نوگالس در سنتاکروز شهری است که مردم آن درآمد بالایی دارند و از نظامهای پیشرفته و مناسب آموزش و بهداشت بهرهمند هستند. در مقابل درآمد سرانه مردم در نوگالس-سورنا یکسوم همشهریهای سابقشان در آمریکاست؛ در آنجا مردم تحصیلات کمی دارند، نرخ مرگومیر نوزادان بالاست و وضع راهها و زیرساختها و خدمات حقوقی و امنیتی هیچ تعریفی ندارند. چه چیز دلیل این تفاوتهای فاحش است؟ اگر نگاه کنید وضع جغرافیایی هر دوی این شهرها یکسان است و در زمانی از تاریخ، نوع آداب و رسوم و در مجموع آنچه به آن فرهنگ میگویند یکسان بوده و نیاکان مردم هر دو شهر دقیقاً افرادی یکسان و با نژادی یکسان بودهاند.»
در همهی این مثالها؛ کرهی شمالی و جنوبی، آلمان شرقی و غربی و نوگالس، مردم دارای یک نژاد و یک جغرافیا هستند، اما به دلیل تفاوت نهادی، امکانات و شرایط زندگی متفاوتی پیدا کردهاند.
«در مثال کرهی شمالی و جنوبی، آلمان شرقی و غربی و نوگالس، مردم دارای یک نژاد و یک جغرافیا هستند، اما به دلیل تفاوت نهادی، امکانات و شرایط زندگی متفاوتی پیدا کردهاند.»
با یک دیدگاه مقایسهای و تطبیقی بین نوگالس در سنتاکروز و سورنا و یا اسپانیای مسلمان و اروپای غیرمسلمان، میتوان فهمید که نهادها در ایجاد این تفاوتها مؤثر بودهاند و در حوزههای مختلفی چون سیاست، اقتصاد و فرهنگ وجود دارند.
به عبارت دیگر در دستهبندی کلاسیک حوزههای قدرت، هر یک از حوزههای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و نظامی دارای یک سری از نهادها در درون خود هستند یا از زاویهی دیگر نهادهای مختلف در این چهار حوزهی اصلی قدرت دستهبندی میشوند. برای مثال حوزهی اقتصاد و معیشت که در قالب یک ابر نهاد در جامعه حاکم میشود عملاً با زیر نهادهایش در آن جامعه حکمفرما شده و نقش بازی میکند. یا ابر نهادی مثل فرهنگ با زیر نهادهایش در نوگالسِ شمالی و جنوبی و یا کرهی شمالی و جنوبی وارد شده و تفاوتها را شکل میدهد.
اما نهادها فراتر از تفاوتهایی از حیث رفاه، امید به زندگی، نرخ مرگومیر و مواردی ازایندست، تفاوت مهمتری نیز در جامعهایجاد خواهند کرد. نهاد میتواند ارزشهای حاکم درون جامعهای که در آن طراحیشده است را نیز منتقل کند. برای مثال اگرچه شهر نوگالس در سنتاکروز به لحاظ اقتصادی یا فرهنگی پیش رفت اما ارزشهای جامعهی آمریکایی نیز در آنجا حکمفرما شد. اگر آلمان غربی نسبت به آلمان شرقی پیشرفتهتر بود اما به همین اندازه فرهنگ و سبک زندگی آمریکایی نیز در آنجا حاکم شده بود.
اساساً وقتی نهادی وارد جامعهای میشود، بهغیراز کارکردهایی که از آن انتظار میرود و نقشهای اولیهای که ایفا میکند، بخشی از فرهنگ جامعهای که در آن شکلگرفته و مقداری از ارزشهای جامعهای که طراح آن بوده است را نیز منتقل میکند.
همانگونه که نهادهای اسلامی، اسپانیای مسیحی را مسلمان کردند، نهادهای آمریکایی، کرهی جنوبی را نسبت به شمالی، آلمان غربی را نسبت به شرقی و نوگالس شمالی را نسبت به نوگالس جنوبی، لیبرال کرده و شیوهی زندگی آمریکایی را در آنها حاکم کردند.
اینها نکتههایی است که بههیچوجه در کتابهایی که در حوزهی نهادی تألیف میشوند، به آنها پرداخته نمیشود و فقط نهادها از حیث کارکردها و خروجیهایش در بحث پیشرفت و توسعهی یک جامعه بررسی میشوند. هیچ وقت گفته نشده است که نهادها به همان خوبی که کارکرد را منتقل کرده و از خود خروجی صادر میکنند، به همان اندازه ارزشها جامعهی مبدأ را منتقل کرده و فرهنگ جامعهی مقصد را زیر پا گذاشته مانند آفت به مزرعهیِ ارزشهای یک جامعه، حمله میبرند.
«نهادها به همان خوبی که کارکرد را منتقل کرده و از خود خروجی صادر میکنند، به همان اندازه ارزشهای جامعهی مبدأ را منتقل کرده و فرهنگ جامعهی مقصد را زیر پا گذاشته و مانند آفت به مزرعهیِ ارزشهای یک جامعه، حمله میبرند.»
وقتی نهادی مثلِ مسجد وارد جامعهای شود چون بروندادها و خروجیهایش طبق نیازهای یک جامعهی اسلامی تعریف شده پس منتقلکنندهی ارزشهای اسلام خواهد بود. نهاد مسجد جنبههای عبادی مردم را سازماندهی میکند، به همین دلیل زمانی که وارد جامعهی اروپا بشود، کاری به ارزشهای حاکم در جامعهی اروپا ندارد. بدون توجه به اینکه در آن مسیحیت حکمفرماست یا لائیسم مسلمانهای اروپایی را که درون آن جامعه حل شدهاند کمکم در خودش سازماندهی میکند، شعائر اسلامی را در قالب اذان پخش میکند و حتی معماری خودش را نیز منتقل میکند.
همین کارکردها باعث میشود جامعهای غیر اسلامی کمکم به سمت ارزشهای اسلامی سوق داده شود تا جایی که دولت سویس دسامبر 2009 برای تقابل با این کارکرد و انتقال ارزشها مانع از ساخت منارههای مسجد در فضای شهر میشود. به دنبال این تصمیم گروهی از مسلمانان سوئیس علیه ممنوعیت ساخت منارهها در سوئیس درخواستی به دادگاه حقوق بشر اروپا ارائه کردند و خواهان نقصِ این قانون شدند، دادگاه هم با بیان اینکه این اقدام دولت، نقض حقوق بشر نبوده است، خواستهشان را رد کرد[3].
«دولت سویس دسامبر 2009 برای تقابل با کارکرد انتقال ارزشها توسط نهاد مسجد مانع از ساخت منارههای آن در فضای شهر شد.»
سختافزار و بنای یک مسجد جدای از کارکردهای نرمافزاریاش چه کارکردی دارد که مثلاً منارههای بلند آن مسئلهساز شده و دولت سویس ساخت آن را ممنوع میکند؟
نهادی مانند مسجد وقتی وارد اروپا میشود تنها محلی برای عبادت مسلمانان نیست بلکه، علاوه بر کارکردهای ساده با کارکردهای مرکب خود تنها با صدای پخش شدن اذان و حتی معماری هم اسلام را تبلیغ میکند و جو حاکم را به نفع خود مصادره کرده و حاکمیت نمادهای اسلام را به رخ معماری شهر میکشد.
بنابراین نهادها تنها پیشرفتگی، بهروز بودن و مدرن بودن را در جامعهای مثل نوگالس بالا نمیبرند بلکه میتوانند ارزشهای آمریکایی را نیز در آنجا حاکم کنند، همانطور که یک کاربر با استفاده از یک لپتاپ تنها بهروز بودن و استفاده از یک تکنولوژی پیش رفته را تجربه نمیکند، قبل از این تجربهها باید با مثلاً زبان کشور سازنده بهعنوان اولین گزاره از فرهنگ آن کشور کنار بیاید.
«وقتی از یک دستگاه تبلت استفاده میکنیم اولین چیزی که از فرهنگ کشور سازندهاش را منتقل میکند زبانش است، بعد تاریخ و بعد تقویم و مصرفکننده محکوم است که بپذیرد.»
[1] https://fa.wikipedia.org/wiki/تقسیم کره